پریشب که سفارش دیوارکوب گرفتم کلی ذوق کردم. همیشه اولین چیزها باحالترین هاان و فراموش نشدنی. بعد از مدت نسبتن طولانی عی امروز حاج متی اومد و تنهاییمونو سایید یهو دیدم یکی یجوری که انگار در حال زاییدنه داره زنگ خونه رو میزنه منم معمولن وقتی تنهام درو باز نمیکنم ولی گفتم شاید واجبه خلاصه ک ی چادر ب سرم کشیدم رفتم دم در دیدم متیه گفتم خدا لعنتت کنه گمشو بیا تو اومد تو داشت لباساشو درمیاورد گف بیا سیگارم گرفتم سیگارو از جیبش دراورد ی نگا کردم نیشم تا
اون پیراشکی شورا بوداااااااا اونارو امروز مامانم اورد سر سفره داداشم بعد ناهارش یدونه برداشت داشت میخورد بعد مامانمم یکی برداشت یک سومش و خورد گذاشت برگشتم رو به داداشم گفتم باید جوره مامان خانومتم بکشی و اشاره کردم ب پیراشکیه مامان داداشمم به نگا کرد بش بد گف من همینم دیگه نمیتونم بخورم ی نگا ب پیراشکیه نصفه خودش کرد گذاشتش گوشه ظرفشو دیگه نخورد بیچاره راس میگف:/ منم ک خوردم تو طول تموم مدت قیافم مث اون موقع هایی بود ک خرمالو میخوری دهنت گس و پیر و
ی پیراشکی پختم نگم براتون انقدر شوووووووووووووور انقد شوووووووووووووووووووووووووووووور یدونه ک خوردم دیگه نخوردم.-_- بچه هاام خیلی خویشتن داری کردن به روم نیاوردن زیاد-_- من همیشه پیراشکیام مشتی بود اصن عجیب خوشمزه لعنتی نمیدونم چرا امروز اینجوری شدا تف-_- گشنمم هس:/

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عیادة هلیا المتخصصة للبشرة و الشعر و التجمیل سیستم ترجمه همزمان و تورگاید سکوت مستند باز شرکت تابلو سازی اریانا ساین دانلود فیلم ایرانی گروه برنامه نویسی هسنا دعا و طلسم